۲ مهر ۹۶

امروز ۲ مهرماه هست ماهور و مامان امروز با هم رفتن اداره تا مامان نامه استعلاجی رو بگیره . ماهور هم ساعت ۱۱:۳۰از خواب بیدار شد. دیشب سه تایی پست های قدیمی وبلاگ رو میخوندیم و میخندیدیم . خصوصا اونهایی رو که مامان نوشته بود و به من میگفت تو نوشتی.
از دیروز ماهور که بخوام بگم همین که نزدیکای ظهر از خواب بیدار میشه و کارتون ،موبایل، پازل و نقاشی و خاله بازی میکنه . عصر هم که من از سر کار برگشتم رفتیم خیابان تا برای ماهور شامپو سر و اسپری گره بازکن مو بخریم توی راه ماهور با وجود اینکه تا ۱۱ هم خوابیده بود باز هم خوابید و وقتی رسیدیم اولش بد خلق بود ولی بعدش یه کم رو به راه تر شد خصوصا بعد از اینکه براش بستنی خریدیم.
چند روز پیش که مامان نوبت دکتر داشت من و ماهور هم تو خیابون بودیم و من برات دنت و شیرکاکائو خریده بودم بهم گفتی کاش ۱۰۰۰ تا خریده بودی و منم گفتم عر وقت بخوای برات میخرم بشرطی که کم شیرینی بخوری و کم تلویزیون ببینی ، که یکدفعه ماهور گفت بابا آخه تلویزیون چه ربطی به دنت داره دیگه.
خلاصه همش نمک میریزی