14 بهمن 1391
با وجود اینکه ماهور گلم چند روزی هست که از مسافرت برگشته ولی وقت نداشتم که خاطرات و روز نوشته های ماهور دلبندم رو بنویسم برای همین حالا که خوابیده قصد دارم تا هم از دورن سفرش بگم و هم کارهای روزمره اش رو مجددا براش ثبت کنم .
توی این مدت که ماهور مسافرت بود (تقریبا ٢ ماه طول کشید )ماهور گلم ٢ ماهگی رو هم پشت سر گذاشت و واکسن ٢ ماهگی اش رو هم زد ولی خوشبختانه ناراحتی خاصی مثل تب ، نداشت .
بعد از اینکه باباش اومده بود بخاطر اینکه از زمانیکه حدوداً ٢٠ روزش بود باباش رو ندیده بود اصلا نمی شناختش وکاملا نسبت به اون غریبه بود . ولی توی این چند روزه تققریبا باهاش آشنا شده و نسبت به اون اخت گرفته .
روز ٢٧ بهمن هم رفتیم گوشهاش رو سوراخ کردیم که شاید این اتفاق یکی از بدترین اتفاقاتی بود که تا این لحظه در زندگیش رخ داده . چون حسابی گریه کرد و این برای اولین بار بود که از چشماش اشک جاری شده و من از این اتفاق به قدری ناراحت شدم که به گریه افتادم .
دیروز (شنبه مورخه ١٤ بهمن ) هم برات نوبت گرفتیم که ببریمت دکتر ولی قبل از اینکه بخواهیم بریم از بیمارستان سینا تماس گرفتند و گفتند که توی قرعه کشی نوزادان این بیمارستان برنده شدی و به آتلیه که اونها معرفی کردند باید ببریمت تا ازت عکس بگیرند .
دکتر که بردیمت با وجود اینکه چند تا نوزاد و بچه دیگه هم اونجا بودن تنها تو بودی که گریه میکردی و ناآرام بودی . ولی بعد از اینکه دکتر معاینه ات کرد و تمامی فاکتورهای رشدت رو بررسی کرد از میزان رشدت اعلام رضایت کرد ولی بخاط کولیک شدید معده ات برات یک قطره تجویز کرد که اون رو با اکره فراوان میخوری ولی تا حالا که استفاده کردی حسابی کارساز بوده .